رهارها، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 15 روز سن داره

رها

دکتر

امروز به مطب دکتر رفتیم.من که حالم خوبه پس چرا دکتر!!!من و پسر عموم آراد با هم رفتیم.آراد 24 روز از من بزرگتر هست.آراد توی مطب دکتر خیلی گریه کرد.نمی دونم چرا!!!! دکتر گفت حالم خوبه،وزنم 3.600 کیلوگرم شده و قدم52 سانتی متر.خانم شدم دیگه!!!!   ...
21 تير 1392

آزمایشگاه

امروز برای آزمایش غربالگری رفتیم.     سعی کردم بخوابم ولی نذاشتن! یه خانم دکتر که می خواست منو معاینه کنه،بیدارم کرد.می خواستم بخورمش!!!بعد هم که اون کار وحشتناک!!!!از پام خون گرفتن. فکر کنم صدای گریه ام تا بیرون بیمارستان هم رفت.وقتی برگشتیم خیلی خسته بودم ، بازم خوابیدم.   ...
16 تير 1392

اذان

امروز بابایی توی گوشم اذان گفت.     خونه خیلی شلوغ بود.همه عموها و عمه ها خونه ما دعوت بودند. ولی من همه روز خواب بودم.   به نظر مامانم من خیلی کوچولو هستم،شما هم اینطور فکر می کنید؟   ...
14 تير 1392

شب خاطره انگیز

و اما دیشب برای اینکه ورودم به خانه کاملاًخاطره انگیز باشد تا ساعت 7:30 صبح جیغ زدم و گریه کردم.مامان،بابا و خاله جونم بالای سرم نشستند و سعی کردند هر راهکاری که بلد بودند را اجرا کنند.مثلاًآبجوش نبات،ترنجبین و...به خوردم دادند ولی من اصلاًخوشم نیامد.باباساعت 4:30 بامداد رفت و برای من شیرخشک تهیه کرد به امید اینکه من بخورم و بخوابم،اما من حتی یک قلپ هم نخوردم و همچنان این شکلی بودم:   نمی دونم چرا نزدیک صبح مامانم هم بامن گریه می کرد!!!!!صبح دیگه خسته شدم و تقریباً تا شب خوابیدم.   ...
13 تير 1392

روز اول زندگی

سلام.من رها هستم.روز 12 تیر ماه ساعت 1:10 بامداد به دنیا آمدم. وقتی به دنیا آمذم این شکلی بودم.وزنم 3.180 کیلوگرم بود و قدم 49 سانتی متر     وقتی بابای مهربونم برای اولین بار منو بغل کرد می خندید.   وقتی برای خوابیدن یک مقداری(فقط مقداری) اذیت کردم،خاله جونم شخصاً اقدام به خوابوندن من کرد!!!! (البته خودش زودتر خوابش برد)   ...
12 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رها می باشد