قطار
سفر های مامان به مشهد و جاجرم خیلی زیاد شده. این بار بابا با ما نیومد و ما با قطار راهی جاجرم شدیم.البته قطار اتوبوسی صبا.به من که خیلی خوش گذشت. با تمام آدم های واگن دوست شدم.بچه ها و بزرگتر ها و غیر از دوساعتی که خوابیدم همه مسیر را توی راهرو راه رفتم.
با عروسک نی نی های دیگه بازی میکردم ،با بچه ا سعی میکردیم از صندلی ها آویزون بشیم.
روزنامه را به یه آقای مهربون میدادم که برام لوله کنه و بعد به یه آقای دیگه میدادم که توی روزنامه از خودش صدا دربیاره...خلاصه تمام واگن رها خانم رو میشناختند...
و توی جاجرم با فاطمه و امیرحسین حسابی بازی کردم
سفر خیلی کوتاهی بود میشه گفت یه روزه ..ما چهارشنبه ساعت 4 به ایستگاه جاجرم رسیدیم. البته آقاجون نیم ساعت دیرتر اومد دنبال ما، چون قطار خیلی زود رسیده بود وپنج شنبه ساعت 6 عصر از جاجرم خارج شدیم.
البته در نتیجه تلاشهای فراوان مامانم،آقاجون ودایی مجید و زن دایی هم همراهمان شدند و سفر بازگشت با ماشین آقاجون بود و من از بازی دوباره در قطار محروم شدم. و تقریبا تمام راه را تا تهران خوابیدم.