سفر به نجف آباد
دهم مهرماه راهی سفر شدیم. این بار به سمت نجف آباد. یعنی خونه خاله جونم!
اول که رسیدیم، همه چیز به نظرم غریبه بود و در بدو ورود حسابی گریه کردم و فقط توی بغل بابا جونم آروم شدم.اما بعد با همه آشنا شدم و حسابی خوش گذشت!
پیک نیک رفتیم.یه جایی به اسم مرغاب.
بساط جوجه راه انداختیم.البته من همان انگشت دستم را ترجیح می دهم.
بر لب جوی (چشمه) نشستیم
البته اگر آفتابی که روی سرمان بود و باد شدیدی که می وزید و مامان سرما خورده ام که مدام میگفت بریم را سانسور کنیم روز خوبی بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی