برف بازی
آخ جون برف... همه جا سفیدپوش شده...
و این هم اولین باری که من برف را درک کردم..خیلی دوست داشتنی است...
اما فرصت برف بازی نداشتیم
جمعه 25 دی ماه با مامان و بابا و عموسلمان و... به شمشک رفتیم و اونجا حسابی برف بازی کردیم..
من و بابام با تیوب از روی برف ها سر خوردیم و حسابی کیف کردیم. و با گوله برفی مامانم و سفید پوش کردم
هرچند من حسابی خیس شدم چون تمام مدت خودم و روی برف ها ولو می کردم
خیلی خوب بود اما من حسابی سردم شده بود و حسابی خیس شده بودم. این بود که مامانم منو توی یک پتو پیچید و توی ماشین برد و من بلافاصله که نق زدنم تمام شد خوابیدم. وقتی بیدار شدم که به یک رستوران برای خوردن ناهار رفته بودیم که البته به شام وصل شد.
من و بچه های عو سلمان و بچه های دوستامون حسابی شیطونی کریم و تا جایی که تونستیم دوییدیم و سرو صدا کردیم. البته تمام مدت هم در حال گرفتن آراد از روی پله ها بودیم.
راستی عمو مقداد و آدرینا کوچولو هم بودند البته خاله ماریا با وجودی که آمده بود نتونست برف بازی کند و توی ماشین موند، چون پاش پیچ خورده و خیلی درد میکنه