رهارها، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

رها

ستاره

  اسمش ستاره بود ديروز توي قطار با رها خيلي زود دوست شد، راستش اينقدر با اشتياق گفت اسمم ستاره است كه من شك كردم. مامان و باباش با خواهر كوچولوش انتهاي يه طرف واگن قطار نشسته بودند و ستاره براي خودش يه صندلي خالي يه طرف ديگه واگن پيدا كرده بود و رها هم باهاش همراه شده بود. در تمام مدت اين چند ساعت توي راهرو ميدويد، نه تنها خودش كه خواهر نوپاش هم دنبالش مي دويد، مي خورد زمين خوراكيهاي دستش مي ريخت زمين ، خوراكيها رو برمي داشت مي خورد . به سختي و با كمك بقيه بلند ميشد و دوباره مي دويد. تمام مدت در حال خودن تنقلاتي مثل چيپس، پفك، بستني، شكلات،نوشابه و... بود. ومن تمام مدت مجبور بودم برم بالاي سرشون و به رها تاكيد كن...
13 مرداد 1396

جشن تولد ٤ سالگي

تولدت مبارك یک سال دیگه در کنار دختر کوچولوی مامان گذشت و همه روزهایش رنگی بود... پر از شلوغی های دخترانه  کفش های رنگی لباس های صورتی کوله های عروسکی و حس بوسیدن دخترم وقت خواب و با خونه ای پر از لگو و اسباب بازی که باید جمع کنی و جمع کنی و باز هم هست ، زیر تخت ، توی اتاق، توی سالن و... که این یعنی یه کوچولوی دوست داشتنی توی خونه می چرخه و همه چیز و همه جا پخش میکنه همه این لحظات ناب  و زیبا به کنار  و جمله ای که جدیدا یاد گرفتی یه طرف رها: مامان یه چیز بگم، مامان: بگو عزیزم! رها: دوست دارم، خیلی زیاد، تا آسمونه خیابون  امسال براي رها دو بار تولد گرفتيم، يك...
9 مرداد 1396

تولد چهارسالگي رها

رها چهار ساله شد برايت روياهايى آرزو مى كنم تمام نشدنى و آرزوهايى پر شور كه از ميانشان چند تايى برآورده شود برايت آرزو مي كنم كه فراموش كنى چيزهايى را كه بايد فراموش كنى برايت شوق آرزو مى كنم آرامش آرزو مى كنم برايت آرزو مى كنم كه با پرواز پرندگان بيدار شوى و يا با خنده ى كودكان برايت آرزو مى كنم كه دوام بياورى در ركود، بى تفاوتى و ناپاكى روزگار مهمتر از همه آرزو مى كنم كه خودت باشى #ژاك_برل ...
31 تير 1396

برج ميلاد

ماه رمضان امسال روزهاي گرم و طولاني داشت برج ميلاد جشنواره اي برگزار كرده بود. يك روز قبل از افطار رها با آوا و اميرعلي ها (دوستان رها) و البته ماماناي مهربون به برج ميلاد رفتيم و بچه ها حسابي بازي كردند       قايق بازي كه خيلي خوب بود       شن بازي                 و خيلي بازي هاي هيجان انگيز ديگه                         خيلي به بچه ها خوش گذشت همينطور به ما...
29 خرداد 1396

رامسر- ارديبهشت ٩٦

يكي از بهترين فصل هايي كه ميشه سفر رفت ارديبهشت است و ارديبهشت شمال خيلي بهشته امسال ما هم موفق شديم توي اين فصل سفري به رامسر داشته باشيم                                                       يه همسفر خيلي خوب هم داشتيم كه يه پسر كوچولو داشتن كه خيلي زود با رها دوست شد علي كوچولوي دوست داشتني كه رها هميشه مي خواست كالسكه ش و هل بده البته به جز مواردي كه دوست داشت توي كالسكه بشينه ...
28 ارديبهشت 1396

مردادماه 94 - آتلیه

سال گذشته در آخرین سفر مشهد دوباره آتلیه رفتیم ،البته درکنار پسرعموهای گرامی آراد و بردیا و کلی عکس جدید گرفتیم. بیشتر از یک سال از آن تاریخ گذشته و به دلیل اینکه سفرهای ما به مشهد کاملا قطع شد و آن آخرین باری بود که به مشهد رفتیم، عکس ها تازه به دستمان رسیده .. و چقدر رها توی این یک سال بزرگ شده ، به گفته خودش خانم شده و رفته کلاس بزرگترها...                         ...
30 شهريور 1395

آسمان عروسک ها آبی است

شانزدهمین جشنواره بین المللی تئاتر عروسکی   دوشنبه اول شهرویور ماه 95 افتتاحیه جشنواره تئاتر عروسکی بود.بابای مهربونم ساعت 5 من و از مهد برداشت و بعد از اینکه مامان و از محل کارش برداشتیم با هم به جلوی سالن تئاتر شهر رفتیم تا عروسک های بزرگ و کوچیک رو تماشا کنیم.     کلی دست زدیم، و با بقیه خونه مادربزرگه خوندیم            خیلی شلوغ بود و شلوغی هیجان ایجاد کرده بود .    و اما در ادامه این برنامه جدید من فضای جدیدی را به نام تئاتر تجربه کردم. روز جمعه پنجم شهریور ماه من، با با و مامان به دیدن تئاتر عروسکی دیو...
7 شهريور 1395
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به رها می باشد