عروسی دایی مجید
وای عروسی عروسی ....
21 شهریور عروسی دایی مجید بود و ما عازم جاجرم شدیم تا در آنجا در عروسی شرکت کنیم
تمام مسیر 8 ساعته را من و مامان خوابیدیم و بابا جونم در تنهایی برای خودش رانندگی کرد.
پنجشنبه شب حنا بندان بود،اما ماشین ما همان شب خراب شدو ضد حال بسیار شدیدی به مامانم زد.
و ما مجبور شدیم با ماشین دایی امیر به جشن حنا بندان بریم
همه خانواده بعد از مدتها دور هم جمع شدیم و من همه دوستام و دیدم
و خاله جونم هم قبل از ما به اونجا رسیده بود
حنا بندون خیلی خوب بود
کلی بابام دنبال من دوید و من حسابی شیطونی کردم..
جمعه عروسی بود
اما عکس یادگاری مو آخر شب گرفتم که لباس خوشکلامو عوض کرده بودم
آقاجون یه ماشین به ما داد که توی عروس کشون حسابی شلوغ کنیم
اما وسط راه ماشین خاموش شد
مامانم که نزدیک بود گریه کنه..
و ماشینا ما رو جا گذاشتن و رفتن
دایی امیر آژیر کشان برای امداد رسید اما یه راننده تاکسی مهربون قبل از اون اومد و ماشینو راه انداخت..
ما هم تا خونه بوق زدیم که جبران مافات بشه
و روز بعد پاتختی...
ومن در تمام مدت سعی میکردم کفشهای پاشنه بلند خانومارو از پاشون در بیارم و خودم پام کنم
و این هم شادوماد
به دلایل امنینتی از گذاشتن عکس عروس خانم معذوریم
و در نهایت مامان و بابا با دو روز تأخیر به تهران برگشتند.
خیلی خوش گذشت
دایی مجید عزیز و زن دایی فاطمه مهربون
دوستون دارم و
همیشه خوشبخت و شاد باشید